معارفی از جزء 30 قرآن کریم
راهکار دریافت اقامت در بهشت
کیفر برابر، ولی پاداش چند برابر
جَزَاءً وِفَاقًا (26- نبأ)
این مجازاتى است موافق و متناسب اعمال آنهادر آیات قرآن کریم مکرر به چشم
می خورد که خداوند متعال پاداش کار خیر را بیش از آنچه هست عنایت خواهد کرد
.(1) ممکن است از این حقیقت چنین برداشت شود که پس تبهکاران نیز چند برابر عذاب
خواهند شد که این آیه و نظایرش(2) جلوی این توهم باطل را گرفته و به صراحت اعلام
می کنند که آن جزای چند برابر، تنها مخصوص عمل صالح است و کیفر بدی جز به
همان میزان نخواهد بود؛ چرا که ذره ای ظلم به ساحت مقدس خداوند متعال راه ندارد.(3)
باید توجه داشت که:
1. این قانون الهی در پاداش و کیفر، اشکالی را متوجه عدالت او نمی کند؛ زیرا وقتی
عدالت رعایت نمی شود و ظلم اتفاق می افتد که پاداش کمتر از آنچه باید داده شود و یا
فرد، بیش از آنچه که استحقاق دارد عذاب گردد در حالی که طبق این قانون، نه پاداش
کمتری داده می شود و نه عذاب بیشتری اعمال می شود.
2. این قانون در مورد اعمالی است که در قیامت حاضر شوند(4)؛ پس اگر عمل صالحی
با کفر و گناهان دیگری در همین دنیا نابود شد و از بین رفت و یا اگر گناهی در همین دنیا
با توبه و اصلاح و جبران اثری از آن باقی نماند دیگر مشمول این قانون نمی شوند؛ زیرا
دیگر چیزی باقی نمانده که تا پاداش یا کیفر داده شود.
راهکار دریافت اقامت در بهشت و اسکان در جهنم
فَأَمَّا مَن طَغَى(37)وَ ءَاثَرَ الحَْیَوةَ الدُّنْیَا(38)فَإِنَّ الجَْحِیمَ هِىَ الْمَأْوَى(39)وَ أَمَّا مَنْ خَافَ
مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَْوَى(40)فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى (41- نازعات)
و اما کسى که طغیان و سرکشى کرده و زندگى دنیا را [بر زندگى ابد و جاوید آخرت]
ترجیح داده؛ پس بىتردید جایگاهش دوزخ است و اما کسى که از مقام و منزلت پروردگارش
ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛ پس بىتردید جایگاهش بهشت است.
داد و نداد خدا برای امتحان است
فَأَمَّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبىِّ أَکْرَمَنِ(15) وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ
فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبىِّ أَهَانَنِ(16) کلاََّ ... (17- فجر)
هنگامى که پروردگار متعال انسان را براى آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد، او
مغرور شده و مىگوید: خداوند مرا گرامى داشته است و هنگامى که براى امتحان روزى را
بر او تنگ بگیرد مایوس شده و مىگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است. هرگز چنین نیست
که شما خیال مىکنید.
در این آیات، مساله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مساله زندگى
انسان محسوب مىشود را مورد بحث قرار داده است. نخست می فرماید: انسان اینگونه
است که چون مورد اکرام الهی قرار گیرد و بر نعمت های او افروده شود فورا این اقبال
مادی را به حساب تقرب خود نزد خداوند گذاشته و از امتحان بودن این وضعیت موجود،
غفلت می کند و نیز هنگامی که برای امتحان، قدری شرایط مادی اش سخت می شود
بلافاصله این وضعیت پیش آمده را دلیل بر سقوط ارزش خود، نزد خدا دانسته و باز هم
به امتحان بودن آن توجه نمی کند.
در پایان این بخش با کلمه «کَلَّا» هر دو پندار را نفی می کند تا انسان را متوجه خطای
در برداشتش کند و به او بفهماند که هر دو حالت برای امتحان اوست.(7)
چند نکته
1. دارایی و نداری، نشانه قرب و بعد معنوی نسبت به خداوند متعال نیست. تنها ملاک
در این زمینه، تقواست که فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ ... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ
خَبیرٌ؛ اى مردم! بىتردید گرامىترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا
دانا و آگاه است.»(8)
2. دریافت نعمت و یا از دست دادن آن هر دو برای امتحان است که غفلت از می تواند
انسان را به ورطه خطرناک غرور و یا کفر بکشاند.
3. همگان در حال ابتلا و امتحان هستند؛ مثلا آنکه سلامت است مبتلا به سلامت است و
آنکه بیمار است مبتلا به بیماری است؛ هر دو در جلسه امتحان قرار دارند.
اینگونه کارها، سخت و آسان می شوند
فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى(5) وَ صَدَّقَ بِالحُْسْنَى(6) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى(7) وَ أَمَّا مَن بخَِلَ وَ
اسْتَغْنَى(8) وَ کَذَّبَ بِالحُْسْنَی(9) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى(10- لیل)
اما کسى که [ثروتش را در راه خدا] انفاق کرد و پرهیزکارى پیشه ساخت و وعده نیکوتر
را [که وعده خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهیزکارى است] باور کرد؛ پس به زودى او را
براى راه آسانى [که انجام همه اعمال نیک به توفیق خداست] آماده مىکنیم و اما کسى که
[از انفاق ثروت] بخل ورزید و خود را بىنیاز نشان داد و وعده نیکوتر را تکذیب کرد؛
پس او را براى راه سخت و دشوارى [که سلب هرگونه توفیق از اوست] آماده مىکنیم.
در این آیات سختی و آسانی و یا اعطای توفیق و سلب توفیق نسبت به انجام کارهای
خیر تحلیل شده است. ابتدا در مورد صاحبان توفیق سخن می گوید و بعد، علت بی توفیقی
عده دیگر را بیان می کند.
آنان که توفیق دارند و کار خیر برایشان آسان است
مراد از «اعطاء»، انفاق مال در راه رضاى خداست و منظور از «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى»
تصدیق وعده حُسنی است که آن، وعده ثوابى است که خداوند متعال در مقابل انفاق به
انگیزه رضاى او داده است. بی شک چنین انفاقی، تصدیق عملی مبدأ و معاد و رسالت است.
کلمه«تیسیر» به معناى تهیه کردن و آماده نمودن است و کلمه «یسرى» به معناى
خصلتى است که در آن آسانى باشد و هیچ دشوارى در آن نباشد و منظور از آن این
است که توفیق اعمال صالحه را به او می دهد و انجام اینگونه اعمال را برایش آسان
می کند؛ به طورى که هیچ گونه دشوارى در آن نباشد و یا منظور این است که او را
آماده حیاتى سعید کند؛ حیاتى نزد پروردگارش، حیاتى بهشتى، و برای نیل یه این هدف
توفیق اعمال صالحى را به او می دهد.
آنان که توفیق ندارند و کار خیر برایشان دشوار است
کلمه«بخل» در مقابل کلمه «اعطاء» به معناى ندادن است و کلمه «استغناء» به
معناى طلب ثروت از راه ندادن به دیگران و جمع کردن آن است و مراد از
«تکذیب به حسنى»، انکار وعده حسنى و ثواب خدا است که انبیاء علیهم السلام آن
را به بشر رساندهاند و معلوم است که کفر به آن وعده، کفر به مبدأ و معاد و رسالت است.
و مراد از «تیسیر للعسرى»، ندادن توفیق اعمال صالح است به این شکل که اعمال صالح
را در نظرش سخت و دشوار جلوه می دهد و تحملش را براى ایمان به خدا زیاد نمی کند و
یا او را برای عذاب شدن آماده می کند.(9)
نتیجه اینکه هر کس ایمان را چاشنی عمل خیر کند و بر آن مداومت داشته باشد؛ رفته رفته
انجام عبادات و کار خیر، بر او آسان می شود و اگر عکس این عمل کرد؛ یعنی نه ایمان داشت
و نه اهل کار خیر بود؛ رفته رفته عبادات و اعمال صالح در نظرش از کندن کوه هم سخت
تر خواهد شد و هیچ رغبتی به آن در خود نمی بیند.
خدا از نفس نفس اسب چه کسی به بزرگی یاد کرده است؟
وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحًا(1- عادیات)
سوگند به اسبان تیزرو که نفس نفس مىزنند.
کلمه«عادیات» از مصدر «عدو» است که به معناى دویدن با سرعت است و کلمه
«ضبح» به معناى صوتى است که از نفس نفس زدن اسبان در حین دویدن شنیده مىشود
که معنای آیه این می شود: سوگند مىخورم به اسبان تیزتک، که نفس نفس مىزنند.
در حدیثى آمده است که این سوره بعد از جنگ «ذات السلاسل» نازل شد و ماجرا چنین بود:
در سال هشتم هجرت به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خبر دادند که دوازده هزار
سوار در سرزمین «یابس» جمع شده و با یکدیگر عهد کردهاند که تا پیامبر صلی الله
علیه و آله و على علیه السلام را به قتل نرسانند و جماعت مسلمین را متلاشى نکنند از
پاى ننشینند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله جمع کثیرى از یاران خود را به فرماندهی
بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد؛ ولى بعد از گفتگوهایى بدون نتیجه بازگشتند.
سرانجام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، على علیه السلام را با گروه کثیرى از مهاجر
و انصار به نبرد آنها اعزام داشت. آنها به سرعت به سوى منطقه دشمن حرکت کردند و
در صبحگاهی، دشمن را در حلقه محاصره گرفتار ساختند. نخست اسلام را بر آنها عرضه
داشتند؛ چون نپذیرفتند هنوز هوا تاریک بود که به آنها حمله کردند و آنان را درهم شکستند؛
عده اى را کشتند و زنان و فرزندانشان را اسیر کردند و اموال فراوانى به غنیمت گرفتند.
سوره«و العادیات» نازل شد در حالى که هنوز سربازان اسلام به مدینه باز نگشته
بودند. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله آن روز براى نماز صبح آمد و این سوره را در
نماز تلاوت فرمود. بعد از پایان نماز، اصحاب عرض کردند: این سوره را ما تا به حال نشنیده بودیم؟!
فرمود: آرى، على (ع) بر دشمنان پیروز شد و جبرئیل دیشب با آوردن این سوره به
من بشارت داد. چند روز بعد على علیه السلام با غنائم و اسیران به مدینه وارد شد.(10)
بر اساس این روایت خداوند متعال، به اسب علی علیه السلام و سپاه او که در حمله و
کارزار با دشمن، نفس نفس می زنند قسم یاد کرده است. شگفتا از این قسم! و این نمی شود
مگر به واسطه علوّ مقامی که علی علیه السلام نزد خداوند متعال دارد.
شکرخدا که این مجموعه با «ذِکرُ عَلِیٍ» به پایان رسید.(11)